دل نوشــته های عاشــقی بی معشـوق

Monday, April 4, 2011

حس غریب است


حس غریب است
و احساسم با من نیست
تا بفهمد که چی میگوید
که چه میخواهد
این دلم که فقط می نالد
این صدا که همش میلرزد
حس غریب است
و یار تنها
حس غریب است
و کم دارد دلم تو را
من تنها.
اغوشم
پر از نبودنت
دلم ولی سرشار از بودنت
ارام ندارد چشمانم
رد اشک های شورم
کشیده شدند تا لبهایم
ای خیال همه رویایم
ای عزیز همه شبهایم
مادرم
دلم برای تو تنگ شده است
سالهاست رفته ای و لالایی نخوانده است
کسی برایم
در شبهایی که از درد میپیچم به خود
سالهاست که در بغل میگیرم سنگی سرد و سنگین را
که شباهتی به تو ندارد
و فقط اسمت را غریبه ای بر ان حک کرده است
بیقرار است دلم
حس غریب است و تماشایت ارزویی
ارزویی که محال میشود برایم
یادهایت تکرار میشود برایم
صدایت خیال میشود برایم
حس غریب است مادر
تو فقط میفهمی
کودک بهانه گیرت را
حس غریب است مادر
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

No comments:

Post a Comment

Newer Post Older Post Home
Subscribe to: Post Comments (Atom)

بیــگانه

Unknown
View my complete profile

شلوغ بازی

  • چون اونم نیست پس کلا هیچی
  • ای تو همیشه در میان
  • چشم‌هات
  • شی
  • روزی که رفت بر باد

دنبال بازی

باز دید؟

خانه

  • Home Page
  • کپی کردم که لعنت بر خودم باد

ما مریضیم، نه شما

ما مریضیم، نه شما
از راست کپی کنید لدفن!. Theme images by rion819. Powered by Blogger.