دل نوشــته های عاشــقی بی معشـوق
Friday, April 29, 2011
سهراب راست میگفتی؟
سهراب ، گفتي چشمها را بايد شست !
شستم ولي..... گفتي جور ديگر بايد ديد!
ديدم ولي..... گفتي زبر باران بايد رفت،
رفتم ولي او نه چشم هاي خيس و شسته ام را، نه نگاه ديگرم را هيچکدام را نديد فقط
در زير باران با طعنه اي خنديد و گفت : ديوانه باران زده
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment